سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فتنه و فنته گر کیست ؟

على علیه السلام در ضمن سخنان خود به هر دو معنى فتنه اشاره دارد آن جا که مى فرماید : نباید یکى از شما بگوید ، پروردگارا به تو پناه مى برم از این که مرا دچار فتنه سازى ، زیرا هیچ کس نیست که در فتنه نباشد ، لکن باید به خدا پناه برد از فتنه هاى گمراه کننده وگرنه خداوند در سوره 8 آیه 28 فرماید : بدانید که اموال و اولاد شما فتنه اند ، و معنى این آیه اینست که خداوند بندگانش را با مال و اولاد آزمایش مى کند تا این که روشن گردد چه کسى براى روزیش ناخرسند و کدام کس به قسمتش راضى است . گو این که خداوند به حال بندگانش از خودشان داناتر است ، لکن این آزمایش براى آنست که کارهایى که در خور ثواب و یا سزاوار عقاب اند روشن گردد ، زیرا برخى از آن بندگان دوستدار پسران و دشمنان دختران و برخى خواهان فزونى مال و بدخواه اختلال در حال هستند . ( 18 ) شهید آیه الله دستغیب ایجاد پراکندگى در جماعات دینى و جاسوسى براى ظالمان را نیز فتنه دانسته است . از جمله فتنه دینى است جمعى را که با هم یکدل و یک جهت متوجه خدا و یاد پیغمبر و امام خود هستند بین آنها جدایى انداختن و ایشان را متشتت و متفرق ساختن یا به قوه قهریه یا به القاء شبهه و بدبینى بین ماءمورین نسبت به امام جماعت و پیشواى دینى یا ماءمومین را نسبت به یکدیگر و خلاصه اتحاد قلوب را که موجب هر خیرى است و مقصود شارع مقصود مقدس است مبدل کردن به جدایى که موجب هر شرى است و مبغوض شارع مقدس است ، فتنه است . ( 19 ) از موارد مسلم فتنه ، جاسوسى کردن براى احکام و ظلمه است و بزرگى مفسده و خطر آن و اکبر بودنش از قتل پر ظاهر است ، چرا که یک جاسوسى و فتنه انگیزى ممکن است سبب قتلها و جنایتها بشود مانند معقل جاسوسى ابن زیاد لعین که سبب گرفتارى و کشته شدن حضرت مسلم و هانى بن عروه گردید و بلکه فجایع کرب و پس از آن مستند به فتنه این جاسوس ملعون است . ( 20 ) در پایان این فصل نتیجه مى گیریم که فتنه در معنى اول : آزمایش مردم است به اسباب مختلف که صدق و کذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نیز افراد ایمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پیش روند . در معنى دوم : فتنه ایجاد آشوب و نابسامان کردن جامعه است ! گونه اى که حق با باطل مشتبه شود و مغر ضین بتوانند فکر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و مغر ضین بتوانند فکر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى این کار از روشها و ابزار مختلفى استفاده مى کنند . قصد ما در بررسى فتنه ، معناى ایجاد جو آشفته و نابسامان کردن فضاى ذهنى و فکرى جامعه است به گونه اى که امکان تمیز دادن حق از باطل وجود نداشته باشد یا حداقل براى عموم مشکل باشد . البته ایجاد چنین فضایى اسباب و ابزار متعددى مى خواهد که به آنها اشاره خواهد شد . فصل دوم : راهها و نشانه هاى فتنه فتنه از آن جهت که فراگیر است دقیقا بایستى بررسى شده ، نشانه هایش مشخص و راههاى نطفه بستن و گسترش آن معین شود . اگر فتنه تنها دامان فتنه گران را مى گرفت شاید نیاز به بررسى و تعیین آن نبود ، اما از آن جا که فتنه تمامى جامعه را در بر مى گیرد و مسیر مردم را از حق به باطل از عدل به ستم و از امامت به خلافت منحرف مى کند ، از اهمیت ویژه اى برخوردار مى شود : و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه ( 21 ) دورى کنید از فتنه که تنها مخصوص ستمکاران نخواهد بود ( که مظلومان را نیز فرا خواهد گرفت ) . در این فصل ابتدا به روشها و راههاى ایجاد فتنه مى پردازیم و سپس د نشانه هاى آن را از مرحله شروع تا مرحله شروع تا مرحله اوج ، از نهج البلاغه بیان مى کنیم . راههاى ایجاد فتنه الف : بدعت 1 - معنى بدعت بدعه اسم مصدر ابتداع است چون رفعه از ارتفاع و بیشتر در کم و زیاد کردن در دین به کار مى رود مصباح . ( 22 ) علامه مرحوم مجلسى در شرح راءى مبتدع مى گوید : راءى مبتدع یعنى فتوایى که سند و دلیل درست شرعى ندارد و صاحب آن خود را در قانونگذارى شریک خدا کرده است . ( 23 ) شهید اول بدعت را امور تازه اى مى داند که حرام باشد و آن را عملى مى داند که دلیل تحریم آن را فرا بگیرد ، مثل تقدم غیر امام معصوم بر امام معصوم ، غصب مناصب ویژه امام ، دست اندازى والیان جور به اموال مسلمانان و جلوگیرى آنها از مستحق و جنگ با اهل حق و تبعید ایشان و کشتار بر پایه بدگمانى و واداشتن بر بیعت با فاسق و . . . ( 24 ) حضرت امام صادق علیه السلام مى فرماید : کسى که مردم را به خودش د بخواند و حال آن که در بین ایشان از او داناترى است ، پس از بدعت گذارنده گمراه کننده است . ( 25 ) و نیز فرمود : کسى نیست که بدعتى نهد جز آن که سنتى را با آن از میان مى برد . ( 26 ) پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود : هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است . ( 27 ) ابى العباس گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم از کمترین چیزى که انسان به واسطه آن مشرک گردد ؟ گوید فرمود : هر که راءى و عقل خود و چیزى بر آن افزودن یا کم کردن است چه در اصول و چه در فروع . ( 28 ) 2 - هدف و نحوه ایجاد بدعت و ان احکم بینهم بما انزل الله و لاتتبع اهوائهم و اخذرهم ان یقتنوک عن بعض ما انزل الله الیک . ( 29 ) و اى پیامبر حکم کن به آنچه خدا به تو نازل کرده است میان آنها ، و از هواى نفس و خواهشهاى آنها پیروى مکن ، مبادا تو را فریب دهند و در بعضى از احکام خدا تغییر ایجاد کنند . آیه صراحتا مطرح مى کند که گروهى هستند که منافع آنها ایجاب مى کند که در احکام خداوند تغییراتى ایجاد نمایند . پیروى از خواسته آنها به هر شکل که باشد ، فتنه و فریب است و هر کس که بخواهد در حکم خدا ، به هر علتى ، تغییرى ایجاد کند او بدعت گذار است و با ایجاد بدعت در جامعه ایجاد فضاى شک و تردید مى کند . على علیه السلام طى جملاتى زیبا دلیل بدعت و شکل آن را مطرح مى کند : انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع ، یخالف فیها کتاب الله ، و یتولى علیها رجال رجالا على غیر دین الله ، فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین ولو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین ، و لکن یوخد من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و یخجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى . ( 30 ) آگاه باشید که منشاء فتنه ها ، پیروى از خواهش نفس است و احکامى که بر خلاف شرع ابداع مى شود ، و کتاب خدا با این خواهشها و بدعتها مخالف است و مردم از آنها که چنین خلافهایى را عین دین خدا مى کنند ، پیروى مى نمایند . پس اگر باطل به حق در هم نمى شد ، راه حق بر خواستاران آن پوشیده نمى گردید ، و اگر حق را باطل در هم نمى آمیختند و خالص نشان داده مى شد ، دشمنان هرگز نمى توانستند از آن بدگویى کنند ولکن ، آنها که فتنه انگیزند . قسمتى از حق را با قسمتى از باطل در هم آمیخته اند . پس آن گاه شیطان بر دوستان خود تسلط پیدا مى کند و کسانى که لطف خدا شامل حالشان گردیده است نجات مى یابند . لازم است یکبار خطبه را و معنى آن را مطالعه کنیم و قدرى درباره آن تفکر نماییم که بیانگر بسیارى از دردهاى امروز ماست و آن معبرى که گفتیم شیطان از آن بهره مى گیرد را بسیارى روشن براى ما مجسم مى کند . آن گاه به این توضیح توجه مى کنیم : در خطبه فوق على علیه السلام به دو مطلب اشاره مى فرماید : هدف از ایجاد بدعت هدف از ایجاد بدعت ، پیروى شدن ایجاد کنندگان آن به وسیله مردم است . کسانى که عقیده خود بزرگ بینى دارند ، کسانى که خواهشهاى نفس بر آنان مسلط است و هنوز به تزکیه و اخلاص نرسیده اند ، آنهایى که برترى طلبى و قدرت خواهى به هر علتى بر وجودشان مخفى و آشکار حکومت مى کند ، اینان براى این که بتوانند گروههاى مردم را به دنبال خود داشته باشند تا هم ارضاء خواهش نفس کنند و هم به قدرت برسند ، آن هم مردمى که پیرو مکتب اسلام هستند و اصول مکتبى بر آنها حکومت مى کند ، چه باید بکنند ؟ آیا مى توانند اهداف شوم خود را صریح ، و روشن به مردم بگویند ؟ هرگز آنان راه نفاق در پیش مى گیرند ، آنچه در دل دارند آشکار نمى سازند . زبانهایشان به چیزهایى گشوده مى شود که با باطن آنها متفاوت است . شعارهاى زیبا و فریبنده مى دهند . آن چنان سخن مى گویند که گویى دواى دردها نزد آنهاست ، در حالى که خود بدترین درد جامعه هستند . قرآن چه زیبا ، آنان را افشا و معرفى مى نماید : و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمومنین گروهى از مردم هستند که مى گویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم ، در حالى که واقعا ایمان نیاورده اند . یخادعون الله و الذین امنوا و مایخدعون الا انفسهم و ما یشعرون با خدا و مؤ منین خدعه و نیرنگ مى کنند ، در حالى که به خودشان خیانت مى کنند ، اما شعورشان به این امر نمى رسد . فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون . در دلها آنان مرض است و خداوند این مرض را مى افزاید و براى آنها به سبب آنچه تکذیب کردند عذاب دردناکى خواهد بود . و اذا قیل لهم لاتفسد و الارض قالوا انما نحن مصلحون و اگر گفته شود به آنان ، که در زمین فساد مکنید ، مى گویند ما اصلاح گریم . الا انهم هم الفسدون ولکن لا یشعرون آگاه باشید که اینها مفسد هستند ، ایکن خود آن را نمى فهمند . ( 31 ) ادامه آیات هم درباره رفتار آنان است که از یک سو با مؤ منان رفت و آمد مى کنند و با آنان از ایمان خود سخن مى گویند ، و از دیگر سو با دوستان شیطان صفت خود خلوت مى کنند و خود را از آنان مى دانند و مؤ منان را به مسخره مى گیرند ! ! مرتبطین با بیگانگان همواره همین گونه عمل مى کنند . اینان نفوذیها و غریبه هایى هستند ، و براى این کار از لباس حق سود مى جویند . فتنه گران ، براى ایجاد اختلال در مسیر حرکت مردم و پیروى آنان از رهبرى امام ، با طرح مباحثى متشابه که مى تواند داراى معانى مختلف و وجود متفاوتى فاصله مى اندازند . وقتى خوارج شعار لا حکم الا الله که شعارى قرآنى است سر مى دهند ، مردم نسبت به حکومت علوى دچار شک و ریبه مى شوند . و چه بسا حضرت درباره این شعار فرمودند : کلمه الحق یراد به الباطل آرى کلمات حقى را به کار مى برند در حالى که از آنها مراد و قصد باطلى را دارند . این شعار در صورت واقع ، اساسى حکومت اسلامى را نشان مى دهد که مبتنى بر حکم الهى است . در حالى که خوارج از آن در جهت نفى حکومت علوى که مظهر حکومت الهى و اجراى احکام آن است ، بهره گرفتند ! بنابراین هدف از ایجاد بدعت ، جلب توجه مردم به خود و ایجاد فاصله و تردید میان آنان و رهبرى و امام عادل است . اى بندگان خدا ، شما را ترس از خدا سفارش مى کنم و از مکر و فریب اهل نفاق بر حذرتان مى دارم که این گروه ، گمراهند و گمراه کننده ، خطا کارند و خطا کار کننده ، هر ساعت به رنگى و هر روز به حالى در مى آیند و شما را با هر وسیله اى زیر نظر دارند و در هر کمینگاهى در کمین نشسته اند . دلهایشان بیمار و ظاهرشان آراسته و پاک است . . . وقتى توصیف مى کنند ، ولى اعمالشان دردى بى درمان است . . . براى فریب هر دلى طبق میل او وسیله اى دارند و در هر غم و غصه اشکها مى ریزند . تعریف کردن از یکدیگر را به هم وام مى دهند و بعد در انتظار تلافى و پاداش طرف خود هستند . هر چه را بخواهند در رسیدن به آن اصرار نمایند و کسى را که ملامت کنند پرده درى ( بى آبرو ) کنند . . . در برابر هر حقى ، باطلى دارند . در مقابل هر راستى ، انحرافى دارند . . . با تظاهر به بى اعتنایى به مال مردم ، خود را به آنچه طمع دارند مى رسانند . . . مى گویند و با گفته هاى خود شبهه در دلها مى اندازند ، و چون از چیزى تعریف کنند آن را آب و تاب مى دهند و به این طریق راه خود را براى دیگران آسان جلوه مى دهند ، و آن گاه آنان را در طریق راه خود را براى دیگران آسان جلوه مى دهند ، و آن گاه آنان را در پیچ و خمهایش سرگردان نگاه مى دارند . منافقین یاران شیطان و شعله هاى آتش سوزانند . آنان حزب شیطانند و بدانید که حزب شیطان زیانکارنند . ( 32 ) اینست که ما در بسیارى از احادیث مشاهده مى کنیم که تاءکید فراوان شده است به این که : اولا از بدعت گذارى پیروى و اطاعت ننمایید . امیرالمؤ منین على علیه السلام مى فرماید : کسى که نزد بدعت گذارنده اى رود و احترامش کند ، هر آینه در خراب کردن دین اسلام کوشیده است . ( 33 ) حضرت امام صادق علیه السلام بدعت را از گناهان کبیره شمرده و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند : هر کس در صورت بدعت گذارنده اى بخندد ، هر آینه دین خود را خراب کرده است . ( 34 ) ثانیا از امام ، پیروى و اطاعت کنید : ابى عبدالله علیه السلام فرمود : مردم ماءمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه کنند و تسلیم به ما باشند ، سپس فرمود : و اگر چه روزه دارند و نماز گذارند و شهادت دهند که جز خدا معبود شایسته اى نیست ، اما اگر در دل گیرند که به ما مراجعه نکنند ، به دین سبب مشرک باشند . ( 35 ) چرا که در صورت عدم مراجعه به امام که عالم به احکام از طرف خداست ، در فهم بسیارى از امور در مانند و بنا چار باید بدعت گذارند و از طرف خود حکم بتراشند و یا به بدعت گذار رجوع نمایند . از نظرگاه تاریخى نیز ، زمانى که امام خانه نشین مى شود و خلافت بر مسند مى نشیند ناگزیر است در مسائل مکتبى ، به دلیل عدم آشنایى به عمق مکتب و عدم درک و احساس آن با پوست و گوشت خود ، به راءى و برداشت خود و یا عناصر سست تکیه کند به عنوان مثال زمانى که عثمان بر مسند خلافت مى نشیند ، خود را در مقابل مسائل مکتبى ناتوان مى یابد و به راءى کسانى همچون کعب الاحبارها متکى مى شود و به روز اسلام آن مى آورد که سر از کاخ سبز معاویه در مى آورد ! در چنین زمانى است که على علیه السلام خانه نشین شده ، بارها و بارها عثمان را نصیحت مى کند و او را از ایجاد بدعتها در اسلام منع مى کند و عثمان به دلیل ماهیت سست خویش و پیروى از کعب الاحبارها ، با این که تلاش مى کند ، نمى تواند و موفق نمى شود و عاقبت نیز کشته مى شود . طبیعى است که وقتى عدالت نباشد ، وقتى عبودیت خدا نباشد ، جامعه پوک مى شود آن وقت ذهنها هم خراب مى شود . یعنى در آن جامعه یى که مساءله ثروت اندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حطام دنیا به این جاها مى رسد ، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مى گویند ، کعب الاحبارها است یهودى تازه مسلمانى که پیامبر را هم ندیده است ! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است ، و زمان عثمان هم از دنیا دفت . . . احبار ، جمع حبر است . حبر ، یعنى عالم یهود . این کعب ، یعنى آن قطب علماى یهود بود ، که آمد مسلمان شد ، بعد بنا کرد راجع به مسایل اسلامى حرف زدن ! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب ابى ذر وارد شد چیزى گفت که ابى ذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مى گویى ؟ ! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیده ایم . وقتى معیارها از دست رفت . وقتى ارزش ضعیف شد ، وقتى ظواهر پوک شد ، وقتى دنیاطلبى و مال دوستى بر انسانهایى که حاکم شد که یک عمر با عظمت گذرانده بودند . . . آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سر رشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود کسى که تازه مسلمان است و هر چه خودش بفهمد ، مى گوید نه آنچه که اسلام گفته است . ( 36 ) رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : براى بدعتى ، که که پس از من براى نیرنگ زدن به ایمان پیدا شود ، سرپرستى از خاندانم گماشته شده که از ایمان دفاع کند و با الهام خدا سخن گوید و حق را آشکار کند و نیرنگ نیرنگبازان را رد کند و زبان ناتوان باشد ، اى هوشمندان پند گیرید و به خدا توکل کنید . ( 37 ) پس ، امام و رهبرى فقیه عادل ، آگاه و آشنا به مسائل و احکام اسلامى است ، به کتاب خدا و سنت احاطه دارد و با کنترل نفس و تزکیه و توجه مداوم و عمیق به خدا و اولیاء خدا و تقوى ، به راه آشناست و عوامل و عناصر سست و غیر خدایى و دشمنان را نیز بخوبى مى شناسد . این که در امام به عصمت و در نائب امام به عدالت و تقواى تاءکید مى شود براى همین است که هواهاى نفسانى و خود خواهیها در آنها نباشد تا زمینه هاى تاءثیرپذیرى و بدعت نابود شود . از میان احادیث به یک حدیث توجه نمایید : و اما من کان من الفقها صائنا النفسه ، حافظا لدینه ، مخالفا على همواه ، مطیعا لامر مولاه فللعواام ان یقلدره . و اما از میان آگاهان به دین ، آن که نفس را کنترل کرده ، دین خود را حفظ مى نماید ، باهواها و خواهشهاى نفس مخالفت مى کند و به امر مولایش د خدا و در رابطه با خدا ، به پیامبر و امام معصوم مطیع است ، بر مردم است که از او پیروى و حرف شنوى کنند . بنابراین ، رهبرى در اسلام داراى خصوصیاتى است که در امامت و در ولایت متبلور مى شود و پیروى از چنین رهبریتى ، امکان شکل گیرى و رشد به عناصر سست و ناخالص و بدعت گذار نمى دهد . زمانى که مردم همه از چنین رهبریتى تبعیت کنند ، بدعت گذار که براى جلب توجه مردم و پیدا کردن حامى و طرفدار به راءى خویش متوسل شده است تنها مى ماند و از رسیدن به اهداف خود ناامید مى شود . نحوه ایجاد بدعت بدعت گذار : از یک سو نمى تواند با مبانى اعتقادى مردم مخالف کند زیرا سریع طرد مى شود . از دیگر سو خود نیز به سبب پاره اى اعتقادات نمى خواهد یا نمى تواند با اصول مکتب انکار ورزد اما از طرفى ، وجود عناصر سست و ناخالص در او و فکر او ، پاره اى از خواهشها و خواستها را در دل و ذهن او رشد داده است و براى او آراسته و جنبه حقیقت به آن داده است . پس چه کند ؟ مذهب را رها نمى کند ، خویشتن را هم وا نمى نهد ، هر دو را مى گیرد یعنى اصول و احکام مکتب را بر اساس خواهشها و نیازها و اهداف خویش بیان مى کند و راءى و تدبر خویش را همچون جلوه راستین مذهب دانسته به مردم عرضه مى دارد ! ! لذا اقدام به آمیختن حق با باطل مى کند و با این کار اولا راءى باطل او به صورت حق جلوه داده مى شود ! ! ثانیا : قسمتى از حق که مزاحم هدفهاى بدعت گذار است پوشیده و باطل جلوه داده مى شود ! ! چنین اقدامى سبب مى شود که مردم از تشخیص مسائل فرومانند : نه حق خالص است که آن را باز شناسند و نه باطل عریان است که اهل آن را سریعا بازشناسى کنند . خصوصا اینان به اصولى بیشتر توجه خواهند کرد که رهبریت جامعه مسلمین را مشخص مى کند . این مساءله را تجربه تاریخى ثابت کرده است و ما در جاى خود در این مورد به اندازه کافى صحبت خواهیم کرد . خوب ، مردم مى مانند که از چه کسى پیروى و حرف شنوى کنند ! ! گر او حق است پس اینها چه مى گویند ؟ و اگر اینها حق است پس از او چه مى شنود ؟ و چه جالب على علیه السلام فرمود : که پس از آمیختن حق با باطل است که شیطان بر دوستان خود مسلط مى شود . دوستان شیطان چه کسانى هستند ؟ مگر خود شیطان به سبب چه خصوصیتى شیطان شد و از درگاه خداوند پس از آن همه عبادت رانده شد ؟ مگر شیطان استکبار نکرد ؟ ابى و استکبر . آرى شیطان خود بزرگ بینى کرد ، غرور او را فرا گرفت ، خودخواهیها در او زبانه کشید و بعد از خود خواهى ، در مقابل فرمان خدا ایستاد و استدلال هم آورد ؟ ! دقت شود که شیطان با استدلال با خدا مخالفت کرد ، اما استدلالى که دقیقا از خود خواهى او ناشى مى شود . دوستان شیطان کسانى هستند که زمینه هاى خود خواهى و تکبر و گردنکشى در آنها هست و به رموز دین نیز آشنایى دارند ، و هنگامى که با این آگاهى و آن زمینه فساد درونى به آراء خود متکى شدند و ایجاد بدعت نمودند ، شیطان با آنان همراه و همگام مى شود و آنان را در این مسیرى که گام نهاده اند هر لحظه به جلو مى برد تا آن گاه که کاملا مقابل حق بایستند و هلاک شوند . داستان خوارج که همگامان على علیه السلام بودند و شمشیر زنان رکاب او ، عبرتى است بزرگ که به موقع بررسى خواهند شد ، اما این قدر اشاره مى شود که هم اینان با یک نافرمانى از امام على علیه السلام عدم قبول ادامه جنگ با معاویه و رد حکمیت مورد نظر امام در مسیر شیطانى افتاده به جایى رسیدند که مقابل على علیه السلام ایستادند . هم خود نابود شدند و هم على علیه السلام را عاقبت به شهادت رساندند . فاعتبروا یا اولى الابصار .

ادامه دارد ......