مشخصات ظاهری مشخصات ظاهری
مشخصات ظاهری
استوانه? کوروش، استوانهای از جنس خاک رس است که از دو قسمت تشکیل شدهاست؛ تکه? اول، همان قطعه? اصلی گلنوشته است که هرمز رسام آن را کشف کرده بود و در 35 خط نوشتهشده و تکه? دوم شامل خطهای 36 تا 45 میشود و در کلکسیون بابلی دانشگاه ییل توسط پاول-ریچارد برگر پیدا شد.[14] درازای این استوانه 22?86 سانتیمتر و پهنای آن 11 سانتیمتر است و به زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست. این گلنوشته بهشکل استوانهای است که دو انتهای این استوانه باریکتر و در وسط کمی بَرآمدهاست. این استوانه شامل 45 خط میشود که رویهمرفته حدود 20 سطر از آن کاملاً شکستهشده و امروزه در دست نیست و سه سطر ابتدایی آن نیز تقریباً به طور کامل شکستهاند و قابل خواندن نیستند.[15]
تکه? اول این استوانه، پس از کشف به موزه? بریتانیا انتقال یافت و با شماره? BM 90920 در این موزه نگهداری میشود.[16] تکه? دوم که قطعه? کوچکی بهاندازه? 8?6 در 5?6 سانتیمتر است، سطرهای 36 تا 45 گلنوشته را شامل میشود. این قطعه? کوچک با شماره? NBC 2504 در مجموعه? دانشگاه ییل کشور ایالات متحده? آمریکا نگهداری میشد که در سال 1971 میلادی، پاول-ریچارد برگر با بررسی متن آن متوجه شد که این قطعه? کوچک مربوط به بخشی از استوانه? کوروش است و از آن پس، این قطعه بهصورت امانت در موزه? بریتانیا نگهداری میشود.[17]
متن استوانه
متن حاوی روایتی از فتح بابل توسط کوروش در 539 پ. م. است و با گفتاری از مردوخ ایزد بابلی در مورد جنایتهای نبونعید، آخرین پادشاه کلدانی، آغاز میشود (سطرهای 4–8). در ادامه روایتی از جستجوی مردوخ برای یافتن پادشاه شایسته، انتساب کوروش به حکمرانی تمام جهان و عاملیت او در فتح بابل بدون جنگ آورده میشود (سطرهای 9–19). سپس کوروش، با لحن اول شخص، القاب و نسب خود را برمیشمرد (سطرهای 20–22) و اعلام میکند که صلح کشور را تضمینکرده (سطرهای 22–26) که به موجب آن او و پسرش کمبوجیه مشمول رحمت مردوخ شدهاند (سطرهای 26–30). او بازسازی معبد، که در دوران زمامداری نبونعید به فراموشی سپرده شده بود و اجازهاش به تبعیدشدگان مبنی بر بازگشت به میهنشان را توصیف میکند (سطرهای 30–36). در پایان، پادشاه بازسازی دفاع شهر بابل را توصیف کرده (سطرهای 36–43) و گزارش میکند که به هنگام بازسازی، کتیبهای از آشوربانیپال را دید. (سطرهای 43–45)[18]
ترجمه? استوانه? کوروش
- 1) [آن هنگام که مر]دوک، پادشاه همه? آسمان و زمین، [......، ... (که) در ...یَش [ ...ِ دشمنانش (؟) را] ویران میکند.
- 2) [...............................................] با داناییِ گسترده (؟)، [ ... که گو]شههای جهان [را نظاره (؟) میکند]،
- 3) [.....................................................بزر]گزاده اش (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد.
- 4) [..........................................................................................] (نبونئید) [فرمانروایی (؟) سا]ختگی بر آنان گمارد،
- 5) نمونهای (ساختگی) از اِسَگیل سا[خت و .............................] برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [........]
- 6) آیینهایی که شایسته? آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ........................................... بی پروا [...] هر روز یاوه سرایی میکرد و (به شیوهای) [اها]نت آمیز
- 7) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و] ................................ درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در دلش به ترس از مردوک –شاه خدایان- پایان [داد].
- 8) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت [................................... همه? مردما]نش (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
- 9) اِنلیل خدایان (=مردوک)، از شِکوِه? ایشان بسیار خشمگین شد، و [..........................] قلمرو آنان (را ؟) ..........................................]. خدایانی که درون آنها میزیستند محراب هایشان را رها کردند،
- 10) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به (شهر) شواَنّهَ (=بابل) وارد کرده بود. مردوکِ بلند[پایه، انلیلِ خدایان] برحم آمد. (او) به همه? زیستگاههایی که جایگاههای (مقدس) شان ویران گشته بود
- 11) و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه[اش] را بگردانید (و) بر آنان رحم آورد. او همه? سرزمینها را جست و بررسی کرد،
- 12) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند، (و) شهریاری او را بر همگان به آوای بلند بَرخواند.
- 13) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه? سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همه? مردمان سرسیاه (=عامه? مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
- 14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده? مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
- 15) (و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (=شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه (شهر) تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
- 16) سپاهیان گسترده اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارهایشان در کنارش روان بودند.
- 17) (مردوک) او (=کورش) را بدون جنگ و نبرد، به درون (شهرِ) شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد (و) شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
- 18) همه? مردم بابل، تمامی سرزمین سومر و اَکد، بزرگان و فرمانبرداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره هایشان درخشان شد.
- 19) آنان (مردوک)، سروری را که با یاری اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، شادمانه ستایش کردند و نامش را ستودند.
- 20) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه? جهان.
- 21) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه? کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، نواده? چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان،
- 22) دودمان جاودانه? پادشاهی، که خدایان بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست میدارند (و) پاد[شا]هی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل در آمدم،
- 23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده? کسی که بابل را دوست دارد، همچون سرنوشتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسان در پی نیایش اش بودم.
- 24) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمی داشتند. نگذاشتم کسی در همه? [سومر و] اَکد هراس آفرین باشد.
- 25) در پیِ امنیت ?شهرِ? بابل و همه? جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل [............] که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود،
- 26) خستگی هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
- 27) به من کوروش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی[ام و به] همه? سپاهیانم،
- 28) برکتی نیکو ارزانی داشت، تا با آرامش، شادمانه در حضورش باشیم. به [فرمان] والایش، همه? شاهانی که بر تختها نشستهاند،
- 29) از هر گوشه? (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنانکه در [سرزمینهای دور دست] میزیند، (و) شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همه? آنان،
- 30) باج سنگینشان را به بابل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ] (=بابل) تا شهر آشور و شوش،
- 31) اَکد، سرزمین اِشنونهَ، شهر زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جایگاه[های مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود،
- 32) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاههای ابدی خودشان نهادم. همه? مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هایشان بازگرداندم
- 33) و خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید –در میان خشم سرور خدایان- به بابل آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
- 34) به جایگاه هایشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا همه? خدایانی که به درون نیایشگاه هایشان بازگرداندم،
- 35) هر روز در برابر (خدایان) بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم، چنین گویند که ”کورش، شاهی که از تو میهراسد و کمبوجیه پسرش
- 36) ... [... (باشد که) آنان تا روزگاران دراز(؟)، سهمیه دهندگان نیایشگاه هایمان باشند“ و (؟)] (باشد که) مردمان بابل شاهیِ مرا ?بستایند?. من همه? سرزمینها را در صلح (امنیت) نشاندم.
- 37) ................................................. [غا]ز، دو مرغابی و ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غازها و مرغابیها و کبوترهایی که
- 38) ............................................... [روزا]نه افزودم. در پی استوار کردن بارویِ دیوار ایمگور-انلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
- 39) [.................................] دیواری از آجر پخته، بر کناره? خندقی که شاهی پیشین ساخته بود، ولی سا[ختش را به پایان نبرده بود] ... کار آن را [... به پایان بردم.]
- 40) ... که [شهر را] از بیرون [در بر نگرفته بود]، که (هیچ) شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده? سرزمینش در] بابل نساخته بود.
- 41) [..............................................] (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
- 42) [.................................. دروازههای بزرگ از چوبهای سِدر] با روکش مفرغین. من همه? آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
- 43) [..................................... کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(بر آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
- 44) [.......................... در جای خود [نهادم (؟)] ............... . (باشد که) مردوک، سرور بزرگ، همچون هدیهای به من عطا کند زندگانی دراز، [(و) عمری کامل،]
- 45) [ تختی ایمن و سلطنتی پایدار، و باشد که من ......................................................... در قلبت تا به] جاودان. .............................
تاریخچه? ترجمه? متن

پس از کشف استوانه و انتقال آن به موزه? بریتانیا، در سال 1880 میلادی تئوفیلوس پینچز نخستین نسخهبرداری از متن را انجام داد و دریافت این استوانه متعلق به کوروش هخامنشی است و بخشی هم از زبان خود اوست و مربوط به فتح بابل است. سپس هنری راولینسون براساس این نسخهبرداری، در همان سال برای اولین بار متن استوانه? کوروش را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و در نشریه? انجمن سلطنت آسیایی منتشر کرد.[19] ابرهارد شرادر نیز در سال 1890 میلادی ترجمهای از این استوانه را انجام داد. در اوایل سده? بیستم میلادی، فرانتس هاینریش وایسباخ حرفنویسی و ترجمه? آن را در سال 1911 میلادی، بههمراه دیگر نوشتههای شاهان هخامنشی بهچاپ رسانید. پس از وی نیز کسان دیگری همچون لئو اوپنهایم، ویلهلم آیلرز و هانشپتر شاودیگ به ترجمه? این استوانه دست یازیدند.[20]
در سال 1975 میلادی، پاول ریچارد-برگر، استاد پیشین دانشگاه مونستر نخستین کسی بود که سطر 36 گلنوشته را خواند زیرا که تا آن زمان بهدلیل آسیبدیدگی متن خوانده نشده بود. پژوهشهای وی نشان داده بود که قطعه? گلنوشتهای استوانهای موجود در دانشگاه ییل، که پیشتر گمان برده میشد متعلق به نبونعید باشد، بخشی از استوانه? کوروش است. او متن استوانه را با توجه به قطعه? جدید، حرفنویسی و ترجمه کرد و پیشنهادهایی برای بازسازی برخی از افتادگیها بهزبان آلمانی منتشر کرد.[21]
آخرین ترجمهها از استوانه? کوروش را میکالووسکی و ایروینگ فینکل انجام دادهاند.[22]
در ایران این منشور برای نخستینبار توسط عبدالمجید ارفعی، استاد فرهنگ و زبانهای خاور نزدیک باستان، به فارسی ترجمه شد و بهتازگی نیز شاهرخ رزمجو ترجمه? نوینی از آن را براساس یافتههای تازه منتشر کرده است.
زبان استوانه
شکل حروف میخی که متن استوانه با آن نوشته شده است یادآور شکلهای همروزگار بابلی نو در کاربرد رایج آن بود، نه همانند نشانههای زینتی، و کهن که پارهای از پادشاهان بابلی نو در نوشتن کتیبهها استفاده میکردند. زبان متن گونهای از گویش بابلی اکدی است که به آن «بابلی معیار» گفته میشد و در آشور و بابل زبان ادبیات، علم و دانش، تحصیل و همچنین زبان کتیبههای سلطنتی بودهاست. در مقایسه با زبان نامههای همروزگار، یعنی زبانی که مردم به وسیله? آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند، دارای واژگان فاخر، صورتهای دستوری رسمی و متکلف و کاربردهای کهن است.[23]
متن استوانه کاملاً بهشیوه? نگارش بابلی است و براساس سنت نوشتاری بابل بهنگارش درآمدهاست. شیوه? جملهبندیهای آن یادآور متنهای پیشین مربوط به دوره? بابل نو است؛ بنابراین، نویسنده? متن بهخوبی با متنهای ادبی و تاریخی پیش از خود آشنایی داشتهاست.[24]
پیام اصلی فاتح که خود را به عنوان بازگرداننده? نظم توصیف میکند، یک مضمون سلطنتی قابل احترام است. عناصر این توصیف، از جمله? زماندار آغازین که زمینه را آماده میکند تا دعای پایانی، به یک سنّت تثبیتشده? کهن تعلق دارد. چنین زبان فاخری آراسته به این صورتهای آشنا، برای خواننده یا شنونده? باستانی تازگی نداشته است، حتی جایی که بیننده? امروزی نوعی تغییر تاریخی را تشخیص میدهد.[25]
محتوای متن
متن گلنوشته بهطور مشخص از دو بخش اصلی تشکیل شدهاست:
- بخش نخست گلنوشته که در آن از نبونعید و کوروش سخن گفتهشده، از آنها بهصورت سوم شخص یاد میشود (سطر 1–19). نویسنده? این بخش احتمالاً یکی از کاتبان یا کاهنان بابلی بودهاست.
- بخش دوم که طولانیتر است، بهطور مستقیم از زبان کوروش بهصورت اول شخص بیان شدهاست (سطر 20 به بعد). بهنظر میرسد متن این قسمت از سوی یک مترجم یا کاتب یا فردی که به هردو زبان آشنا بوده، در اختیار نویسنده? بابلی قرار گرفتهاست و آن نویسنده، متن را بهشیوه? نوشتاری رایج در بابل تنظیم کردهاست.
متن با پیشگفتاری آغاز میشود که سطرهای نخست آن از میان رفتهاست. احتمالاً این پیشگفتار براساس الگوهای بابلی نوشته شده بود. متن بهصورت یک بیانیه تنظیم شدهاست و در آن تلاش نویسندگان بر این بوده تا هر جمله در یک سطر بیان شود و در پایان هر سطر، جمله بهپایان برسد. تنظیمکنندگان متن تا حد امکان در این کار موفق بودهاند اما در چند مورد بهدلیل نوع جملهبندی، جمله در پایان سطر تمام نشدهاست.[26]
موضوع گلنوشته در سطرها بهاین ترتیب است:[27]
- سطرهای 1–2: نامشخص (شکستگی)، احتمالاً مقدمهای درباره? بابل و خدای بزرگ آن مردوک.
- سطرهای 3–8: توصیف کارهای ناشایست نبونعید.
- سطرهای 9–11: توجه خدایان به رفتارهای نبونعید و رحمآوردن بر بابلیان.
- سطرهای 12–15: معرفی کوروش و گزینش او از سوی خدایان.
- سطرهای 16–17: تصرف بابل.
- سطرهای 18–19: ستایش مردمان و بزرگان از کوروش و شادی آنان.
- سطرهای 20–22: معرفی کوروش، عنوانهایش و نیکانش از سوی خود او.
- سطرهای 22–26: شرح رفتار کوروش در بابل.
- سطرهای 26–27: حمایت خدای مردوک از کوروش، کمبوجیه و سپاهیانش.
- سطرهای 28–30: اعلام اطاعت مردمان و سرزمینهای دیگر از کوروش.
- سطرهای 30–36: بازگرداندن مردمان و خدایانشان بر سرزمینهای خود.
- سطرهای 37–38: افزایش پیشکشی برای خدایان.
- سطرهای 38–43: شرح آبادگریهای کوروش در بابل.
- سطرهای 43–33: نامشخص (شکستگی).
- سطر 45: نامشخص (شکستگی)، احتمالاً دعا برای کوروش و خداندانش.
تأثیر بر کتاب اشعیا
نویسنده? کتاب اشعیا (40–54) از افکار پارسیها بهرهمند گشتهاست؛ چنانکه آیات اشعیا (چهل و یک:2–3; چهل و دو:1–7; 43:14 و 44:28 و چهل و پنج:1–5, 13–14; چهل و هشت:14–15) با محتوای استوانه? کوروش موازی است؛ بنابراین، هردوی آنها از یک منبع مشترک استفاده کردهاند که بایستی تبلیغات پارسیها برای معرفی کوروش بزرگ بهعنوان برگزیده? مردوک برای بابلیها و یهوه برای یهودیان بوده باشد.[