دانلود مستند درسی که ولادیمیر پوتین به آمریکاییها داد – بخش پایا

درسی که ولادیمیر پوتین به آمریکاییها داد – بخش پایانی
درآن زمان و در نوامبر1999 پوتین مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز نوشت و اعلام کرد که نیروهای نظامی را برای از بین بردن تروریستها وارد چچن کرده است.او در این مقاله از فعالیتهای ضد تروریست آمریکا هم تمجید کرد، و خاطر نشان کرد:” وقتی خشونت در یک جامعه در حال افزایش است ،رهبران کشور باید دست بکار شوند. هدف از این بیانیه ایجاد صلح و آشتی بود.پوتین امید داشت که فضای محافظه کاری که تعاملات اورا با آمریکاییها در سنت پترزبورک شکل داده بود ،دوباره احیا شود.
بعد از واقعه 11 سپتامبر ،پوتین به این نتیجه رسید که واشینگتون همه چیز را از دیدگاه موسکو خواهد دید و ممکن است ارتباطاتی را بین القاعده در افغانستان و تروریستهای چچن کشف کند.در 2 اکتبر 2001 و در یک کنفرانس خبری در بروسل، پوتین ادعا کرد که تروریستها از نهادهای حقوقی غربی و دیدگاه غربیها نسبت به حقوق بشر و حمایت از غیرنظامیان سود میبرند البته نه به منظور دفاع از ارزشهای غربی بلکه به منظور جنگیدن وضدیت با آنها. همه دولتها باید محکم به سیاستهای داخلی خود بچسبند و موقعیت نظامی خود را هم در خارج از کشور تثبیت کنند تا بتوانند این مشکل را حل کنند.بر اساس تجربه ای که روسیه در افغانستان و چچن کسب کرده بود، پوتین کمک بزرگی برای ریشه کن کردن القاعده ،به آمریکا کرد.
اگر پوتین و کرملین امید داشته باشند تا یک ائتلاف بین المللی ضد تروریست با مدل واشنگتونی آن که در جنگ جهانی دوم (ائتلاف شوروی و آمریکا برای مقابله با آلمان) شاهد آن بودیم،تشکیل دهند، باید به هردو کشور گفت که همچین چیزی امکان ندارد. Angela Stent یکی از سیاستمداران پیشین آمریکایی می گوید:” وقتی که کشورها در شرایط اضطراری مثل 11 سپتامبر با هم متحد میشوند ،ائتلاف آنها عمر کوتاهی خواهد داشت چرا که تمرکز آنها روی یک مساله محدود و خاص است.برای مثال ائتلاف آمریکا و شوروی که بر ضد نازیها تشکیل شده بود،بعد از اینکه این دو کشور بر سر اینکه بعد از تسلیم آلمانها و آغاز جنگ سرد چه اتفاقی خواهد افتاد ،به توافق نرسیدند،تضعیف شد و از بین رفت.”
بعد از واقعه 11 سپتامبر ،پوتین با دیدن کارهای همتایان آمریکایی خود کاملا گیج شده بود.در سخنرانیهایی که پوتین بعد از واقعه 11 سپتامبر داشت بارها و بارها تعجب خود را از عکس العمل نا کافی دولت کلینتون به اخطارهایی که پوتین همیشه نسبت به تروریستهای افغانستان میداد ،ابراز می کرد.
مداخله نظامی آمریکا در عراق در سال 2003 ،پوتین را متقاعد کرد که آمریکاییها قصد خیری ندارند و به بهانه مبارزه با رژیمهای ظالم فقط به دنبال تثبیت موقعیت جغرافیایی سیاسی خود در خاورمیانه هستند.پوتین وسرویس اطلاعاتی او کاملا میدانستند که صدام حسین ،رهبر عراق، در باره سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی خود بلوف میزند.بعد از حمله به عراق و ناتوانی آمریکا در یافتن سلاحهای کشتار جمعی در این کشور ،پوتین آنها را مورد استهزا قرار داد.و گفت در اینجا دولت و سازمان جاسوسی آمریکا بسیار ضعیف عمل کردند.پوتین گفت:”اگر به دنبال پیدا کردن یک بهانه هستید بهتر است اول مطمئن شوید.”
دیدگاه پوتین و تیم امنیتی او مبنی براینکه آمریکا نه تنها ناکارآمد است بلکه برای روسیه خطرناک هم میباشد ،با طرزفکر آمریکاییها مبنی بر اینکه فروپاشی شوروی ،خطر حمله نظامی مسکو را از بین برده است،مغایرت دارد.در نتیجه واشنگتن تصمیمی گرفت که در مسکو سوتعبیر شد.این تصمیم دومین توسعه NATO در سال 2004 بود.
بعد از انقلابهای رنگی در جورجیا در سال2003 و در اوکراین در سال 2004 ، دیدگاه پوتین نسبت به فعالیتهای آمریکاییها منفی تر شد.برای مسکو ،جورجیا یک استان کوچک شکست خورده بود ولی اوکراین را ورژن کوچکی ازروسیه میدانست. از نظر پوتین ،مطالبات انقلابیون انقلاب نارنجی اوکراین در سال 2004 ، از بیرون به آنها دیکته شده بود. این قضیه وقتی برای پوتین مسلم شد که انقلابهای رنگی با “برنامه آزاد سازی” دولت بوش که ایجاد انتخابات آزاد در افغانستان و عراق را بوجود آورده بود، گره خورد.عراق و افغانستان دو کشوری بودن که آمریکا به آنها حمله کرده و آنها را اشغال کرده بود.
پوتین در سخنرانی خود در ماه مارچ2014 اظهار کرد که انقلابهای رنگی اصلا بصورت خودجوش بوجود نیامدند. به جرات میتوان گفت غرب آنها رابوجود آورد.او همچنین گفت : غرب سعی در تحمیل استاندارهایی را به مردم داشت که هیچ سنخیتی با فرهنگ ،سنت و سبک زندگی آنها نداشت.در نتیجه به جای دموکراسی و آزادی ،هرج و مرج و خشونت زیادی را به بار آورد.
جنگ روسیه با جورجیا در سال2008 ارتباط پوتین را بادولت جورج دبلیو بوش کاملا قطع کرد.با فاصله کمی بعد از آن دولت اوباما روی کار آمد.دولت اوباما علاقه داشت که دوباره روابطی را بر اساس علایق مشترک با روسیه آغاز کند.ولی پوتین و کرملین بیشتر به اعمال آمریکاییها توجه می کردند تا حرفها و ادعاهای آنها.
پیشنهادات آمریکا برای ایجاد مشارکت برای توسعه تجارتهای دو جانبه و کمک به مسکو برای الحاق به سازمان تجارت جهانی با تشکیل کمیسیونهای ریاست جمهوری دو طرفه برای توسعه اجتماعی و حقوق بشر ، همراه شده است.لغو محدودیتهای جنگ سرد آمریکا توسط مسکو با ایجاد تحریمهای جدیدی توسط آمریکا بر ای دولتمردان روسی همراه بود که در مرگ وکیل مجاهد روس نقش داشتند .مخالفت با آمریکا و NATO در مداخله کردن در جنگهای داخلی لیبی و سوریه ،باعث شد که ائتلاف روسیه و آمریکا که هدف از آن مذاکره با ایران در مورد آینده برنامه های هسته ای این کشور بود ،تضعیف شود.پوتین قتل رهبر لیبی معمر القذافی را توسط شورشیان که در اثر مداخله NATO اتفاق افتاد را محکوم کرد.پوتین معتقد است ،اعتراضات سیاسی روسها در 2011-2010 در نتیجه همه این اتفاقات بوجود آمدند و دست داشتن غرب در آنها کاملا مشهود است.
در 11سپتامبر2013 و در سالگرد حادثه 11 سپتامبر ،پوتین مقاله ای را در نیویورک تایمز چاپ کرد که با بی سابقه بود و با سخنرانیهای قبلیش خیلی متفاوت بود و توجه آمریکاییها را در حالیکه اندیشه حمله به سوریه را در سر میپروراندند ،به خود جلب کرد. هیچ اثری از صلح و آشتی در این سخنان نبود.این اظهارات کاملا جسورانه مطرح شد و اثری از احتیاط در آنها نبود.پوتین میگوید:”اینکه مداخله نظامی در منازعات داخلی کشورهای خارجی ،عادت آمریکاییها شده است ،بسیارهشدار دهنده است.آیا برنامه همیشگی آنها همین خواهد بود؟میلیونها انسان در سراسر زمین آمریکا را نه به عنوان مهد دموکراسی بلکه به عنوان کشوری که همه چیز را بازور و قانون خود پیش میبرد و شعارش”شما یا با ما هستید یا برعلیه ما” می باشد،میشناسند.
بعد از بحران اوکراین در سال 2013،دیدگاه پوتین نسبت به امریکاییها تیره تر شد.او در سخنرانیش در ماه مارچ2014 گفت:”روسیه همیشه سعی داشته که با همتایان غربیش ارتباط برقرار کند.ماهمیشه سعی کردهایم که روابطی سرشار از اعتماد و صداقت با غربیها برقرار کنیم.ولی غربیها هیچگاه چنین قصدی نداشتند.” به دلیل داشتن ارتباط مستقیم بسیار محدود با غرب و این طرز فکرکه غرب برای روسیه یک تهدید است،پوتین معتقد است که غرب همیشه درحال گول زدن روسیه است.