زندگی نامه کوروش بزرگ 3
پس از فتح بابل

هفده روز پس از سقوط بابل، در روز 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد و همچون یک رهاییبخش مورد استقبال قرار گرفت. رویدادنامه? نبونعید در اینباره گزارش میدهد: «شاخههای نی پیش پای او گسترانده شد. شهر غرق صلح و آرامش بود. کوروش برای سراسر سرزمینهای بابل صلح را بشارت داده بود.»[85]
برترین قدرت اجرایی در بابل متعلق به ساتراپ پارسی است. اولین حکمران شهر بابل، فرمانده? کوروش، اوگبارو بود که بر کل میانرودان تسلط داشت. اوگبارو 3 هفته بعد از فتح بابل درگذشت. در 538 پیش از میلاد کوروش، پسرش کمبوجیه را به عنوان شاه بابل منصوب کرد تا بر سایر امپراطوری تسلط داشته باشد. مدت حکمرانی کمبوجیه، در حقیقت محدودتر از آن بود که به نظر میرسد: او تنها شاه بابل و بخش شمالی (کشور بابل) بود درحالی که مرکز و جنوب بابل در دستان کوروش و نمایندگانش بود. علاوه بر این کمبوجیه بیش از 9 ماه حکمرانی نکرد. در 537 پیش از میلاد، به دلایلی نامشخص، کوروش او را از سمتش عزل کرد.[86]
کوروش حکمرانی بابل را به بابلی زاده، «نبوئَه بولیت» داد. او کسی بود که قبل از پیروزی پارسها بر بابل، منصبی در حکومت نبونئید داشت. در 535، کوروش استان مجزایی شامل میانرودان و نواحی غرب فرات (فنیقیه، سوریه، فلسطین) تشکیل داد و گوبارو را ساتراپ پارسی آنجا گماشت. گوبارو حداقل تا 525 در آنجا حکمران بود.[87]
تصرف بابل نقطه? عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرتهای درگیر در آسیای غربی شد و بهدنبال آن سلطه? بیشتر ایرانیان را بر شهرهای سوریه و فلسطین و نیز سواحل فنیقیه در پی داشت که پیش از این در حوضه? قدرت بابل قرار داشت.[88] اقدام تعیینکننده? کوروش که سبب خشنودی کاهنان شد این بود که همه? بتهایی را که نبونعید بهزور به بابل آورده بود را به جاهای خود بازگرداند.[89] پیامد دیگر تصرف بابل، بازگشت یهودیان تبعیدی در بابل، به میهن خود بود.[90] در سال 538 پیش از میلاد، کوروش اجازه? بازگشت این یهودیان به فلسطین را داد و شخصی بهنام «شش بازار» که رهبر یهودیان در اسارت بود را بهعنوان فرماندار منطقه? یهودیه منصوب کرد.[91] همچنین دستور داد که معبد اورشلیم را بازسازی کنند: «در خصوص خانه? خدا در اورشلیم: معبد باید ساخته شود، به طول 60 ارش و به بلندی 60 ارش، با سه لایه از سنگهای مکعب و بر روی آن لایهای از دیرک. مخارج را خزانه? دربار سوریه پرداخت میکند. همچنین باید اشیای زرین و سیمین خانه? خدا را که نبوکدنصر از معبد اورشلیم برداشته و به بابل بردهاست، بازگردانده شود».[92] و میثرَداته [مهرداد]، خزانهدار مادی کوروش در بابل، از سوی کوروش فرمان یافت تا ظروف و اشیای زرین و سیمین را که نبوکدنصر در سال 587 پیش از میلاد از اورشلیم ربوده بود، تحویل دهد. تعداد این قطعات به بیش از پنج هزار عدد میرسیدهاست.[93] احتمالاً انگیزه? کوروش از اسکان دوباره? یهودیان در اسرائیل، ایجاد یک ساتراپی (ایالت) حائل بین ایران و مصر بود اما نتیجه? آن، تجدید اسکان و نوسازی در اسرائیل شد.[94] مدارک باستانشناختی بسیاری در دستاست که نشان میدهد پس از بازسازی معبد اورشلیم، یک رشته پایگاههای مرزی از خلیج ایسوس تا سواحل فلسطین، بازسازی و ایجاد شد و دژهایی بر سر راه مصر در صیدا و اورشلیم و دیگر شهرهای این منطقه ساخته شد تا پایگاه مناسبی برای حمله به مصر باشد.[95]
نبرد با ماساگتها و مرگ
احتمالاً کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر فراهم کرده بود و اقدامات وی بود که باعث شد در سالهای بعد، ایرانیان مصر را تسخیر کنند[96] ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراتوریاش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشین ماساگتها در امان بدارد. این تاخت و تازها زیانها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراتوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود.[97]
هرودوت میگوید که کوروش با حیله به یکی از اردوگاههای ماساگت حملهور شد و بسیاری ساکنان آنجا را کشت؛ ولی پس از این جریان، قسمت اعظم نیروهای ماساگت تحت فرماندهی ملکه تهمرییش، شکست سنگینی بر ایرانیان وارد آوردند و کوروش کشته شد.[98] ماساگتها سر بریده کوروش را در کیسهای انداختند و آن کیسه پر از خون شده بود. هرودوت مینویسد این نبرد شدیدترین نبردهایی است که «بربر» ها در آن شرکت جستهاند.[99] البته هردوت میگوید که درباره? مرگ کوروش حکایات زیادی وجود دارد و روایتی که من ذکر کردم به حقیقت نزدیکتر است. در نتیجه معلوم میشود که خود هرودوت هم از صحت این روایت مطمئن نبودهاست.[100] بنابر گزارش مورخین یونانی، کوروش در جنگ با ماساگتها 200 هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.[101][102][103]
از نگاه داندامایف داستانهای روایت شده توسط مورخین یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند.[104] اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمیدانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شدهاست. این حقیقت ممکن است گفتههای هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازه? کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد.[105] ریچارد فرای میگوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرسچَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت میکند.[106] کتزیاس میگوید که کمبوجیه باگاپاتس – یکی از درباریان – را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستادهاست.[107][108]
انتقال جسد کوروش، یکی دیگر از نشانههای نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگتهاست؛ زیرا اگر ملکه تهمرییش، کوروش را کشته و سر او را برده باشد، چگونه هخامنشیان توانستهاند با سپاهی شکستخورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمتهای داخلی ایران وارد کنند؟[109]
در دوازدهم اوت 530 پیش از میلاد، زنی بابلی به نام «بورسیپه» زمینی را در نزدیکی دروازه? سنگبراق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوح گلی که به خط میخی اکدی نوشته شده بود، «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان میداد. در سی و یکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلی الاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها» ست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان میدهند که کوروش در فاصله? بین 12 تا 31 اوت سال 530 پیش از میلاد درگذشتهاست و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تختنشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیدهاست.[110] ولی اخیراً سندی از کیش در بابل منتشر شده که مورخ نوزدهم ماه ارخسمنه در سال نهم سلطنتی کوروش است که برابر با 4 دسامبر 530 قبل از میلاد میشود. از اینرو به نظر میرسد جنگ با ماساگتها در اواخر (دور) سال 530 قبل از میلاد رخ داده باشد.[111] بنابر گزارش هرودوت، کمبوجیه به اردوی جنگ علیه ماساگتها پیوست اما پس از چندی، پیش از نبرد قطعی که طی آن کوروش به قتل رسید، به عنوان جانشین تاج و تخت به ایران برگردانده شد.[112]
میراث کوروش
کوروش، فقط تنها فاتح و مدیر بزرگ نبود؛ بلکه در ذهن مردم پارسی، او همان جایگاهی داشت که رمولوس و رموس برای رومیها و موسی برای اسرائیلیها داشت. چگونگی تحویل کوروش نوزاد به چوپان و پرورش او، یادآور رها کردن موسی در نیزار در مصر و به زیر کشیدن پدربزرگ دیکتاتورش، توسط او (موسی) است که در متون افسانهای و اساطیری دیگر هم بازتاب یافته است.[113]
هیچ شکی نیست که حماسه کوروش ابتدا در میان پارسیها رشد برخاست و اکنون در میان یونانی درک شده است. احساسات احترام یا ابهت کوروش در بین پارسی وجود داشت، به یونانیها منتقل گشت و این اتفاقی نیست که گزنفون، کوروش را به عنوان فرمانروای آرمانی برگزید. او میخواست، برای تدریس پندهای آرمانی خویش، به شنوندگان یونانیاش به کوروش متوسل گردد. به طور خلاصه، نقش کوروش در طول تاریخ به عنوان مرد بزرگی که بنیانگذار امپراتوری بود، باقی ماند.[114]
کوروش بدون شک، نه تنها نابغه هدایتگری بود که امپراتور بزرگ را بنیانگذاشت، بلکه بنیانگذار فرهنگ و تمدن شهری هخامنشی نیز بود. از آنجا که پارسیها شئونیست (متعصب میهن پرست) نبودند، کوروش به سرعت فراگیری از ملتهای مغلوب را آموخت. او نه تنها مادها را آرام کرد، بلکه آنها را با پارسیها متحد کرد و یک نوع پادشاهی دوجنبهای از مادها و پارسها به وجود آورد. کوروش سنتهای پادشاهی را از مادیها وام گرفت. آنها کسانی بودند که بر یک امپراتوری حکمرانی میکردند، در حالی که پارسیها، فقط متحدشان بودند. یک مادی، احتمالاً به عنوان یک مشاور شاه هخامنشی، به عنوان نوعی رئیس وزیران عمل میکرد. بنا بر نقش برجسته متاخرتر در پرسپولیس، پایتخت شاهان هخامنشی از زمان داریوش، یک مادی، مکرراً با پادشاه بزرگ، دیده میشود. ایلامی، ساکنان بومی پارس، همان گونه که میتوان در این نقش برجسته دید، آموزگاران پارسیها در زمینههای بسیاری بودند، برای مثال، لباس ایلامیها بر تن پارسیها و خراجگذاران ایلامی دیده میشود که نقشبرجسته سنگی پرسپولیس دیده میشود.[115]
همچنین به نظر میرسد که نوآوری جدیدی در حکومت و فرمانروایی، ولی بیش از آن تمایل به وام گیری، ترکیب با شایستگی به منظور تطبیق موارد وامگرفته شده با امپراتوری جدید است.[116]
شخصیت کوروش
کوروش در نزد بابلیان، برگزیده? مردوک، در نزد یهودیان، مسحشده? خداوند بود و بهنظر نمیرسد که مادها او را سروری بیگانه فرض کردهباشند. هرودوت میگوید که پارسیان از او چونان یک پدر سخن میگفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمیکرد؛ در عین حال هرودوت وی را مردی زودخشم میداند.[117] داندامایف میگوید «کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراتوری جهانی بود».[118]«به نظر میرسد کوروش به سنت و ادیان سرزمینهای فتح شده احترام میگذاشت. پارسیها او را پدر، روحانیان بابل او را برگزیده مردوک، یهودیها او را مسیح فرستاده شده از جانب یهوه و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش میدانستند. گزنفون در کورشنامه او را حکمرانی آرمانی و ایدهآل توصیف میکند».[119]
والتر هینتس، میگوید: «کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچکدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، بلکه به تبعید آنها بسنده کرد و حتی برای آنها زندگی شاهانهای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بیسابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتفاق نیفتاده بود».[120]
کوروش از دیدگاه یهود
کوروش جایگاه ویژهای در تاریخ یهود دارد، در منابع عهد عتیق، با عناوین «مسیح خداوند» و «سرور، خدای بهشت» خطاب شده و به او «همه? پادشاهیهای روی زمین» داده شدهاست. در کتاب عزرا و اشعیای نبی، از وی چنین یاد شدهاست: «او شبان من است و رضایت خاطر مرا فراهم خواهد کرد.»[121] نام او در رسالت اشعیای ثانی، در کتاب عزرا و در انتهای کتاب دوم تواریخ و در کتاب دانیال (1:21; 6:29; 10:1) ذکر شدهاست. در این پاراگرافها او، هم به عنوان کسی که مقدر شده تا اسرائیل را حفظ نماید و عملیات مشخصی را از طرف خدای اسرائیل (اشعیای ثانی) برای آن به انجام رساند و هم به عنوان شخصی که فرمان و قانونش پایه و اساسی شد برای برگشت به زایون و برپاسازی معبد ویران شده? عزرا، ظاهر شدهاست. ظاهراً موفقیتهای کوروش، خصوصاً آمادهسازیها و اقداماتی که نشان میداد جنگ بین او و بابل به تأخیر میافتاد، در قسمتی از مسئولیت اشعیاء ثانی برای نبوت مطلق او در آزادسازی و رستگاری قریبالوقوع اسرائیل و تخریب در شرف وقوع و احتمالی بابل بود. امیدهای پیغمبر به وضوح در بخش 45:1–13 بیان شدهاند. «خدا رو به تدهین شدهاش [کوروش] نمود. کسی که در گذشته به او کمک نمود و در آینده نیز در ادامه فعالیتهایش به او کمک خواهد نمود». «من قبل از تو خواهم رفت و کوهها را صاف میکنم، درهای برنزی را خُرد خواهم نمود و ستونهای آهنی را به تکههای ریز خرد میکنم». کوروش بر آن است که اورشلیم را بازسازی نماید و جامعه? تبعیدشده را دوباره بازگرداند. در حالیکه او هنوز خدای اسرائیل را نمیشناسد: «من تو را با اسم صدا میزنم، با نام فامیلی صدا میزنم، با اینکه تو مرا نمیشناسی» او در نهایت چنین خواهد کرد، بنا بر کمک بزرگی که از او دریافت خواهد نمود. این نبوت همانطور که قبل از این اتفاق تحویل شد، احساسات و امیدهای پیامبر را که منتظر تسخیر بابل و تنبیه آن است، نمایان میکند.[122]
در تلمود، یزدگرد یکم ساسانی را به سبب خوشرفتاری اش، «کوروش نو» میخواندند.[124] در حالی که یک سند کلیسایی نستوری مورخ 544، خسرو یکم را «کوروش نو» نامیده است.[125] کوروش برای یهودیان، به صورت چهره برجستهای در نوشتههای آنها، از کتاب اشعیا تا تلمود و از میدراش تا متون یهودی-فارسی، باقیمانده است.[126]
متون فارسی-یهودی
در کتاب اردشیرنامه و عزرانامه، کوروش حاصل ازدواج استر و اردشیر است.[127][128] در عزرانامه، کوروش به صورت شخصیت خدایی و در قامت یک پیامبر و شاه اسرائیل توصیف شده است. عدالتش، صداقتش، و شجاعتش در بین شاهان دنیا بی نظیر است.[129]
دین کوروش
در بابل و جاهای دیگر، مدارک فراوانی در ارتباط با تسامح کوروش در امور دینی بدست آمده و هیچ نشانهای از تعصب وی به دین ملیاش دیده نشدهاست.[130] درباره? اینکه کوروش چه دینی داشت، اختلاف نظر وجود دارد و احتمالاً کوروش خود میبایست پرستنده? اهورامزدا بودهباشد، اگرچه تقریباً هیچ چیزی درباره? باورهایش نمیدانیم. مطابق با گزارش گزنفون، کوروش در بارگاهش پیرامون مسائل دینی از رهنمودهای مغان پیروی مینمود. اگرچه بسیاری از پژوهشگران، کوروش را زرتشتی نمیدانند، مری بویس قویاً استدلال میکند که کوروش خود یک زرتشتی بود که چنان پا جای پای نیاکان خود میگذارد، نیاکانی که از سده? هفتم پیش از میلاد هنوز پادشاهان کوچکی در انشان بودند. او خاطرنشان میسازد که آتشکدهها و نیایشگاههای پاسارگاد حاکی از عمل به آیینهای زرتشتیاست و متنهای یونانی نیز به عنوان شاهد آوردهاند که مغان زرتشتی جایگاههای ارزندهای در دربار کوروش داشتهاند.[131] لوییس گری عقیده دارد که کوروش دقیقاً پیرو آئین ایرانیان باستان قبل از گاتاهای زرتشت و بازمانده? آن در اوستای جدید بود و خدایانی که مورد تکریم کوروش بودند، با اهورامزدا، میترا، آذر و آناهیتا، قابل تطبیق هستند. وی معتقد است دین کوروش به آئین ارائهشده در اوستای جدید نزدیک بوده و دلیلی برای زرتشتی دانستن او وجود ندارد.[132] در برابر، پژوهشگرانی همچون جورج کامرون و والتر هینتس عقیده دارند که زمان زندگی زرتشت مابین سالهای 660 تا 582 پیش از میلاد بوده و کوروش در این مدت، حتی با زرتشت دیدار هم داشته و پیرو دین زرتشتی بودهاست و دلیل این استدلال را آتشدانهای ساختهشده در فضای آزاد و برج نگهداری آتش در پاسارگاد میدانند.[133] ماکس مالوان میگوید که تاکنون هیچ مدرکی بدست نیامده که بر پایه? آن بتوان گفت، کوروش زرتشتی بودهاست ولی رفتار او با آموزههای زرتشت و اصول دین او نقاط مشترک بسیاری دارد و شاید از دین زرتشتی تأثیر پذیرفته باشد.[134]