معنای آزادی در قران
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» اعراف (7)، آیه 157.؛ «و از دوش آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است، برمىدارد».
درباره «آزادى»، باید چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ، مورد نظر قرار گیرند. این مبادى و مقدمات عبارتند از:
1. واژه «آزادى»، به معناى باز بودن راه، جهت انجام و یا ترک کار است.
انسان بر حسب آفرینش ویژهاش، مقید به یکى از دو طرف نشده است و این نوع آزادى انسان را «آزادى تکوینى» مىنامند.
2. تعریف آزادى، ارتباط تنگاتنگى با تعریف انسان دارد؛ زیرا متعلَق آزادى، خود انسان است. از این رو، هر تعریفى از انسان، در برداشت از آزادى و تعیین محدودههاى آن دخیل خواهد بود و بالاتر این که بدون ارائه تعریف انسان، تعریف آزادى، ممکن نخواهد بود.
3. انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد؛ اما این مسئولیت را نیز بر عهده دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید. ر.ک: دکتر سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص 36 - 66.
4. انسان داراى دو ضلع وجودى است؛ طبیعت و فطرت و از همینرو، نقطه صفرى است که قابلیت تا بىنهایت صعود یا سقوط را دارا است. انسان (76)، آیه 3.
راز تعبیرات دوگانه و متضاد برخى آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است. در برخى از آیات، انسان ضعیف و ناتوان، نساء (4)، آیه 28. ستمکار، ابراهیم (14)، آیه 34. جهول احزاب (33)، آیه 72. و بسیار نادان عادیات (100)، آیه 6.، ناسپاس و سرکش علق (96)، آیه 6. و در بعضى آیات دیگر، خودآگاه، قیامت (75)، آیه 14. حقگرا زمر (39)، آیه 18. و مسئولیتپذیر احزاب (33)، آیه 72.، خوانده شده است.
با توجه به حقیقت انسان، باید به این نکته دقت کرد که جسم انسان، محدود است و نیازهاى خاص خود را دارد. از این رو، وقتى که در مفهوم
و حقیقت آزادى خوب مىاندیشیم، متوجه مىشویم که آزادى، یک خواست و گرایش روحى است؛ یعنى آن که مىخواهد آزاد باشد، روح آدمى است؛
نه جسم او.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم ملک | چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم |
بنابراین، آن چه آزادى روح آدمى را از او مىگیرد، تعلق، وابستگى و دلبستگى به جسم و دنیاست. پس انسان، هر مقدار که بتواند روح خود را
از تعلقّات طبیعت خود جدا کند، به همان اندازه آزادى را به دست آورده است و در این میان، شیطان با کمک نفس اماره در صدد است تا بین خواست روحى با خواست طبیعى و جسمى بشر، خلط ایجاد کنند و آزادى جسمى را که همان آزادى حیوانى است، خواست او جلوه دهد؛ در حالى که ما مىبینیم انسانها
با داشتن آزادى در پوشش و آزادى در بیان، باز دنبال آزادى هستند؛ زیرا در واقع، روح آنها اسیر دنیا و شهوات شده و اسلام با تفکیک بین روح و جسم بیان مىکند که نیاز به آزادى، نیاز روحى بشر است و آزادى حقیقى، در گرو آزادى از تعلقات دنیایى است.
حاصل آن که به طور کلى، اسلام، آدمى را محدود در همین دنیا نمىبیند؛ بلکه براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى در نظر دارد. اسلام مىخواهد انسانى آرمانى (ایدهآل) بسازد؛ نه انسانى صرفاً معمولى که تنها
با جامعه بسازد و با دیگران هماهنگ باشد.
آزادى و مفهوم «انسان»
با توجه به حقیقت وجودى انسان (طبیعت و فطرت؛ سقوط و صعود)، خداوند، هم «آزادى تکوینى» به بشر عطا فرموده و هم بر «آزادى تشریعى» او مهر تأیید زده است؛ تا در پرتو آن، آدمى بر ترمیم کاستىها و ایجاد مصونیت
از آسیبهاى ناشى از کژىهاى ضلع طبیعت خود، توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش، مرتبه خلافت الهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد و به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیتها و صلاحیتهایى مىداند که سبب شایستگى و بایستگى بهرهمندى او از موهبت «آزادى» است. از این رو، قرآن یکى از اهداف بعثت پیامبر گرامىصلى الله علیه وآله را تحقق آزادى تلقّى کرده است؛ «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى کانَتْ عَلَیْهِمْ»؛ اعراف (7)، آیه 157.؛
«و از (-(دوش)-) آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمىدارد». گویا با نبود آزادى، دعوت به دین و دیندارى، لغو و عبث است. البته به جهت جلوگیرى از خلط اصطلاحات و رهزنى عبارات، بهتر آن است که ما به جاى واژه آزادى، از واژه ارزشمند «آزادگى» سخن بگوییم و در زندگى خود
و دیگران، به دنبال آن باشیم؛ زیرا واژه آزادى مانند واژه هنر و هنرمندى، گاهى از معناى اصلى خودش دور مىشود و به جاى این که با «مسئولیت و فعالیت» همراه باشد، با شهوت و بىبند و بارى آمیخته مىشود!
آزادى در اسلام
نتیجه آزادى واقعى، نجات یافتن از بندگى همنوعان و بردگى فرضیهها و مدلها و پذیرفتن بندگى خداست و اهمیت این اصل اساسى تا بدانجاست که خداوند حتى درباره پیامبران مىفرماید: «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید»! اینگونه آزادى و آزادگى، نوید و بشارت واقعى را براى آدمى به ارمغان مىآورد.
در قرآن مىخوانیم: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ
وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» زمر (39)، آیه 17 و 18.؛ «و آنان که خود را از طاغوت به دور مىدارند،
تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتهاند، آنان را مژده باد؛ پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرامىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند. اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان».
این همان آزادىاى است که حضرت علىعلیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسنعلیه السلام اینگونه سفارش کرد: «نفست را از هر پستى، گرامىدار؛ هر چند دنائت، تو را به خواهشهایت برساند؛ زیرا هرگز در برابر نفس (-(ارجمند)-) خودت که مىبخشى، چیز ارزندهاى به دست نخواهى آورد. بنده دگرى مباش؛ زیرا خدایت تو را آزاد آفریده است» نهج البلاغه، نامه 31.!
براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى از جایگاه ویژهاى برخوردار است، انسان تنها باید بنده خداوند باشد؛ نه غیر خدا و چنان که گفته شد،
اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند که در این صورت، به زندگى با سعادت، در دنیا و آخرت، دست خواهد یافت.
آزادى تشریعى نیز - با تعریفى که از آن، از دیدگاه قرآن ارائه شد - حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق بازستانى آن را ندارد؛ البته براى آزادى بیان و عمل از نظر عقل و شرع، خطوط قرمزى وجود دارد که رعایت حقوق دیگران، تعرّض نکردن به مال و جان و آبروى انسانها و نگهداشتن احترام خالق از آن جمله است.
اصولاً انسان در مباحات، مکروهات و مستحبات و سلیقههاى شخصى، تا وقتى که به حق انسانهاى دیگر و حق خالق، تعرّض و تعدّى نکند، از نظر قرآن، آزادى در عمل دارد.
در تفسیر آیه شریفه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (جزء سوم)، توضیحات دیگرى نیز درباره آزادى بیان نمودیم که انضمام آن به این بحث، مفید خواهد بود.
در پایان باید توجه داشت که فلسفه خلقت انسان، بندگى خداست؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». انسان، خلیفه خداوند بر روى زمین است و به همین جهت، خلیفه باید مطیع، عبد و فرمانبردار خواست و
اراده مستخلف عنه باشد و در نتیجه، آزادى در مقابل خداوند، چیزى جز طغیان نیست.
قرآن مىفرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ». انسانى که به مقام تکامل و بندگى نرسیده، همواره مىخواهد که آزاد و طغیانگر باشد و این مسئله، یکى از همان خطوط قرمز در بحث آزادى است که تعرض به آن، موجب انحطاط فرد و جامعه مىگردد.