تفکر سیاسی در قرآن
قرآن ریشه اصلى تفکر سیاسى در اسلام است، و قرآن ضمن طرح و شرح مبانى اندیشههاى سیاسى، اعتقاد و عمل به این مبانى و اندیشهها را جزئى از قلمرو وسیع ایمان و بخشى از مجموعه تعالیم اسلام و گوشهاى از حیات یک مسلمان مىشمارد، بطورى که در تفکر قرآنى تفکیک اندیشه و عمل سیاسى از ایمان و اسلام و زندگى مسلمان امکانپذیر نیست.
ولى این نکته را نباید فراموش کرد که تفکر سیاسى در قرآن بعنوان هسته مرکزى حیات سیاسى یک مسلمان متعهد، بسى از مفهوم تحزب (حزب گرائى) فراتر است، و از قیود منفى که معمولا دامنگیر احزاب سیاسى مىگردد مبراست.
مسلمان صرفا به دلیل ایمانش و تعهدى که در برابر اسلام و خدا و فرامین او دارد به اندیشه و عمل سیاسى مىگرود و نسبتبه آن احساس تعهد مىنماید و خود را در تحقق بخشیدن به آرمانهاى سیاسى اسلام مسئول مىبیند.
این پوشش سیاسى، همه قشرهاى جامعه اسلامى را در بر مىگیرد و گاه بر اساس مقرراتى چون «مؤلفة قلوبهم» و «حکمیت» از مرز اسلام نیز فراتر مىرود.
بررسى مبانى اندیشههاى سیاسى در قرآن، کلید کلیه بحثهائى است که تحت عنوان فقه سیاسى و بویژه بخش سیاست و حکومت در اسلام مطرح مىگردد.
از اینرو در آغاز بررسى نظام سیاسى اسلام لازم استبا کلیات این مبانى آشنا شویمو کاربرد آن را در ساختار نظام سیاسى و حکومت اسلامى جستجو نمائیم.1.
خلافت الهى: از دیدگاه قرآن، انسان خلیفه خدا در زمین و عهدهدار استقرار حاکمیتخدا و وارث نهائى زمین و حکومت در آن است.انسان موظف استخصائص و شرائط لازم را براى احراز این مسئولیتبزرگ کسب نماید و از همه امکانات مادى و معنوى که خداى جهان در اختیار وى نهاده استبهره بگیرد.
اگر قرآن از مسخر بودن جهان در دست انسان سخن مىگوید براى آن است که به انسان تفهیم کند که او توانائى به دوش کشیدن چنین مسئولیتبزرگ را دارد و امکانات لازم نیز در صورتى که او بخواهد و اراده کند در اختیارش نهاده شده است.
این بینش و اعتقاد، مسئولیت و عمل سیاسى گستردهاى را در زندگى مسلمان ایجاب مىکند که قلمرو آن را مىتوان با ملاحظه آیات زیر دریافت:
الف: آنگاه که پروردگار تو خطاب به فرشتگان گفت: من اراده کردهام که در روى زمین خلیفهاى بنهم (1) .
ب: هان اى داود ما ترا در روى زمین خلیفه قرار دادیم باید که در میان مردم بحق حکومت کنى (2) .
ج: خداوند به آنها که ایمان آورند و عمل صالح بجا آورند وعده داده است که آنها را خلیفه در زمین قرار دهد همانطور که پیشینیان را چنان کرد (3) .
2.امت واحد: قرآن انسانها را - على رغم عوامل اختلاف انگیز و تمایزها و تفاوتهاى گوناگونى که بین آنها حکمفرماست - مجموعهاى همگرا و همگون و متشکل، و چون کاروانى منسجم و در حال حرکتبه سوى مصرف واحد، تلقى مىکند و او را به یک سازماندهى فراگیر دعوت مىکند، و این حالت را کیفیت نخستین جامعه بشرى و شکل مطلوب و معقول آینده بشر مىداند:
الف: مردم (در نخستین روزهاى حیات اجتماعى) امت واحد بودند، از آن پسخداوند انبیاء را برانگیخت (4) .
ب: انسانها، جز امت واحد نبودند از آن پس اختلاف نمودند (5) .
ج: این است امتتان که امت واحده است و من نیز پروردگارتان، پس مرا عبادت کنید (6) .
بر اساس این بینش و اعتقاد، مسلمان موظف است که وحدت و یکپارچگى را نخست در جامعه کوچکتر جهان اسلام تحقق ببخشد و سرانجام آن را به سراسر جامعه بشرى گسترش دهد.
3.امامت و رهبرى: هدایت جهان هستى با حکمت و قدرت لایزال خداوندى جزئى از مجموعه تعالیم توحیدى قرآن است و در این راستا هدایت انسان و رهبرى وى به سوى سعادت مطلوبش در تمامى ابعاد و بخشهاى زندگى او توسط انبیاء که از طرف خداوند حکیم و علیم و قدیر برانگیخته مىشوند انجام مىگیرد.
امامت و رهبرى انسان به دلیل پیچیدگى آفرینش انسان و مسائل مربوط به هدایت و سعادت او، جز از طریق گزینش الهى امکان پذیر نیست.این برگزیدگان الهى هستند که کاروان امتبشرى را سازمان مىدهند و بطور حکیمانه آن را به سوى سعادت حقیقىاش راهبرى مىکنند:
الف: آنگاه که خداوند ابراهیم را به سخنانى (طرق مختلف) آزمود و او این آزمایشها را به اتمام رسانید خداوند گفت: من ترا براى مردم امام قرار دادم (7)
.ب: ما پیامبران را امامان قرار دادیم که به امر ما هدایتگرى دارند (8)
.ج: ما مستضعفان را امامان قرار خواهیم داد و آنان را وارث زمین (9) .
در فرهنگ سیاسى قرآن، امامتبه دو گونه آمده است، امامت انسانهاى پاک و متقى که بر عهده انبیاء و برگزیدگان آنها و مستضعفان با ایمان و عمل صالح است، وامامتبدکاران که از آنها به ائمه کفر (10) تعبیر شده است: روزى فرا مىرسد که هر گروهى از انسانها را با امامشان فرا مىخوانیم (11) .
4.آزادى توام با مسئولیت انسان: خداوند از دیدگاه قرآن، انسان را در برابر هدایتحکیمانهاش که در بعثت انبیا تجلى کرده است آزادى عطا کرده است، به این معنى که او رد عین موظف و مسئول بودن در برابر آیندهاش، در انتخاب آن آزاد است، زیرا انسان موجودى استبا ادراک و قدرت تشخیص، از اینرو مسئولیتخواهى از او باید بر اساس انتخاب باشد:
الف: ما انسان را هدایت کردیم، حال او یا سپاسگزار این نعمت است و یا کافر به آن (12) .
ب: هر کس خواست ایمان آورد و هر کس بخواهد کفر بورزد (13) .
ج: خداوند وضعیت هیچ قوم و گروهى از انسانها را دگرگون نمىکند مگر آنکه خود بخواهند (14) .
به این ترتیب انسان حاکم بر سرنوشتخود قرار داده شده است، که باید با مسئولیتى که در برابر خدا دارد راه آینده ساز خویش را بر اساس تعقل و حکمتبرگزیند.این بینش در حیات سیاسى مسلمان نقش بسیار مهمى ایفا مىنماید.
5.حقوق انسان: مراعات کلیه حقوق ناشى از کرامت انسانى و کار و تلاش وى در زندگى، از اصولى است که قرآن بر آن تاکید دارد، و ناگفته پیداست که بخش قابل توجهى از حیات سیاسى انسان به این اصل بستگى دارد:
الف: مغز انسانى (از نظر ارزش و مسئولیت و سرنوشت) در گرو عمل خویش است (15) .
ب: ما فرزندان آدم را کرامتبخشیدیم (16) .
ج: من هرگز تلاش و کار هیچ انسان عاملى را ضایع و بىبهره نمىگذارم (17) .
د: مردان سهم کار خویش را دارند و زنان نیز بهرهمند از کسب خود (18) .
6.عقل و تجربه سیاسى: در کلیه فعالیتهاى حیاتى، از آن جمله سیاست و حکومت، تعقل و تجربه دو پایه اساسى اندیشه و عمل است که انسانهاى مؤمن در پرتو وحى و قوانین الهى از این دو موهبت استفاده وافر مىبرند.
قرآن در بهرهگیرى انسان از این دو شیوه ادراکى، سختگیر است، و بارها به گونههاى مختلف و در مناسبتهاى گوناگون به آن اشاره دارد، و تجربیات حاصل از زندگى دیگران را سرمایه بزرگ دانش و تعقل انسان مىداند:
الف: چرا تعقل نمىکنید؟ (19)
ب: خداوند آنها را که از میان شما داراى ایمان و علمند ارتقا مىدهد و رتبه رفیع مىبخشد (20) .
ج: آیا به راه نمىافتند تا دلى پیدا کنند تا بدان وسیله عقلشان را براه اندازند؟ (21)
د: در جریان زندگى امتها براى صاحبان عقل عبرتهاى فراوان وجود دارد (22) .
7.کار شورائى: قرآن یکى از خصلتهاى بارز جامعه با ایمان را حرکت و عمل بر اساس تبادل و شور و تصمیم گیرى مشترک معرفى مىکند، و پیامبر را نیز دعوت مىکند که در کارهاى اجتماعى از این شیوه پیروى نماید تا به فکر همگان احترام نهاده شود و همه در تصمیمگیرىهاى اجتماعى مشارکت کنند و در مسئولیت پذیرى آمادگى بیشترى از خود نشان دهند و مشکلات و دشوارى اطاعت از رهبرى از میان برداشته شود:
الف: مؤمنان امورشان را بر اساس شور و تبادل نظر انجام مىدهند (23)
.ب: پیامبر! در تصمیم گیریهاى همگانى با مردم مشورت کن (24) .
8.مسئولیت همگانى: نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعهاش و بازتابى که اعمال دیگران در سرنوشت او دارد و تعهدى که باید در پذیرش مسئولیتهاى اجتماعى داشته باشد، ایجاب مىکند که وى ناظر و مراقب همه امورى باشد که در اطراف او در جامعهاش اتفاق مىافتد.
این اصل را قرآن تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر، جزئى از فرائض اجتماعى قرار داده و یکى از مبانى اندیشه سیاسى و ارکان حیات سیاسى مسلمان تلقى کرده است.
این اصل قرآنى موجب شده است که فعالیتسیاسى، جزئى غیر قابل تفکیک از مجموعه تلاشهاى زندگى اجتماعى هر مسلمان باشد و او را در تعیین سرنوشت جامعه شریک سازد:
الف: مردان و زنان مؤمن از یکدیگرند، دیگران را به عمل پسندیده و سودمند وامىدارند و از اعمال ناپسند باز مىدارند (25) .
ب: شما بهترین امتها بودهاید که دیگران را به اعمال پسندیده وا مىدارید و از اعمال ناپسند باز مىدارید (26) .
ج: سرانجام، مستضعفان را بر سرنوشتشان حاکم و آنها را امامان و وارثان زمین خواهیم کرد (27) .
9.ظلم زدائى: قرآن در تاکید بر ضرورت ظلم زدائى از جامعه بشرى و صحنه فعالیتهاى اجتماعى انسانها، از خدا آغاز مىکند و خدا را مبرا از ظلم مىداند و براى ظلم هیچگونه جائى در نظام آفرینش قائل نمىشود، و ظلم زدائى از جامعه بشرى را مسئولیت اجتناب ناپذیر انسان و بر عهده خود او مىنهد، و نه تنها ظلم کردن را منعمىکند، بلکه پذیرش ظلم و تن به ظلم دادن را نیز محکوم مىکند، و براى آن مجازاتى سخت قائل مىشود، و ظلم زدائى را شامل همه قلمروهاى حیات بشرى، از جمله قلمرو رابطه انسان با خدا و با خویشتن و با دیگران و جامعه مىداند:
الف: نباید ظلم کنید و نباید به ظلم تن در دهید (28) .
ب: ظالمان آنگاه که عذاب الهى را مىبینند متوجه مىشوند که همه قدرت در دستخداست (29)
.ج: این آبادیها را نابود کردیم چون ظلم کردند (30)
.د: به آنها که ظلم پیشهاند تکیه نکنید که آتش آن شما را نیز فرا مىگیرد (31)
.در قرآن متجاوز از دویست و پنجاه آیه در زمینه ظلم زدائى و محکوم نمودن ظلم و بیان آثار و پیامدهاى آن آمده است.
10.برپائى و گسترش عدالت: چه بیانى رساتر از این که قرآن استقرار عدالت و گسترش آن را یکى از دو هدف اساسى و فلسفه بعثت انبیا ذکر کرده و آن را از صفات الهى و بارزترین خصیصه آفرینش و نیکوترین خصلت انسان معرفى نموده است:
الف: ما رسولان را با براهین روشن به سوى انسانها فرستادیم و به آنها کتاب و میزان دادیم تا عدالت را برپا سازند (32) .
ب: من مامورم که عدالت را در میان شما بر پا سازم (33) .
ج: عدالت را پیشه خود سازید زیرا که عدالتبه تقوا و پاکى انسان نزدیکتر است (34) .
د: هرگاه در میان مردم حکم مىکنید باید بر اساس عدالتباشد (35) .
ه: خداوند به عدالتپیشگى فرمان مىدهد (36) .
11.مساوات و نفى تبعیض: قرآن خلقت انسانها را همگون، و ریشه همه انسانها را از یک پدر و مادر مىداند، و تفاوتهاى صورى را امرى خارج از کرامت مشترک انسانى مىشمارد، و هر گونه تمایز و افتخار و تفوق طلبى را در صحنه حیات اجتماعى بدور از عدالت تلقى مىکند، و تنها راه کسب امتیاز را تقوا و فضیلت مىداند:
الف: خداوند شما را از یک جان آفرید و از آن همسرش را و از آن دو مردان زیاد و زنان را آفرید (37) .
ب: اختلافات شکلى در رنگ و زبان بخاطر آن است که همدیگر را بهتر بشناسید.بزرگوارترین و ارزشمندترین شما نزد خدا با تقواترین است (38) .
ج: امتیاز طلبان مىگفتند ما چون ثروت فراوان و فرزندان زیاد داریم هرگز دچار مجازات نمىشویم (39)
12.در مبارزه مداوم حق و باطل، سرانجام حق پیروز است: قرآن در مبارزه مداوم حق و باطل، انسان را به جانبدارى و پاسدارى از حق فرا مىخواند، و هشدار مىدهد که مبادا بهانهها و مشکلات و هواهاى نفسانى در این پیکار امر را بر انسان مشتبه کند، و یا انسان در صدد چنین اشتباه کارى بر آید و بر حق لباس باطل بپوشاند و یا به باطل پوشش حق بدهد.
حق باید استقرار یابد و باطل زدوده شود هر چند که بر خود شخص و یا دیگران گران آید.اصولا قرآن خدا را حق و بجز آن را باطل مىشمارد، و راه با خدا بودن را همراهى با حق مىداند، و سرانجام باطل را زوالپذیر و حق را جاویدان ترسیم مىکند، و حق را معیار اصلى سنجشها و ارزشگذاریها تلقى مىکند.
حتى افکار عمومى هرگاه از محور حق منحرف شود، ارزش خود را از دستمىدهد، و بزرگترین ظلمها را تکذیب حق مىشمارد.و متجاوز از سیصد آیه در قرآن سخن از حق و باطل زدائى دارد:
الف: بلکه حق را بر باطل مىزنیم تا باطل را از میان بردارد، در این هنگام است که این حقیقت آشکار مىگردد که باطل رفتنى و زائل شدنى است (40)
.ب: از خواستههاى باطل و هواهاى نفسانى آنها پیروى مکن که با آنچه بر تو حق نازل شده معارض است (41) .
ج: بگو اینک حق آمد و باطل از میان رفت زیرا که باطل نابود شدنى است (42) .
د: چه کسى ظالمتر از آن است که به خدا افترا ببندد و یا حق را تکذیب کند در حالى که حق به او عرضه شده است (43) .
13.نفى استکبار و وابستگى به آن: قرآن، خود بزرگ بینى و سلطه جوئى و به یوغ کشیدن دیگران را گناهى در حد شرک، و ریشه اعمال شرک آلود و منشا ارتکاب ظلم و جرائم ضد انسانى و طغیان و رودرروئى با خدا و خلق مىشمارد.
استکبار از دیدگاه قرآن خصلتى است که در هر فرد و جامعهاى بروز کند، آن را - على رغم شایستگیها و ارزشهاى والائى که دارد - به ضد خدا و دشمن خلق و ارزش منفى تبدیل مىکند، و استکبار هیچگاه موضع حق ندارد، و همواره از هواهاى نفسانى و خواستههاى شیطانى سرچشمه مىگیرد.
بزرگترین خطر استکبار در حیات سیاسى ملتها ظاهر مىگردد، و آبادیها را خشک و ویران، و نسل انسانها را تباه مىسازد، و با زیر پا گذاردن حق، و با زورگوئى، تمامى امکانات و نیروها و ارزشهاى بشرى را در خدمت هواهاى نفسانى و خواستههاى شیطانى فرد و یا گروه خاص قرار مىدهد، و مردم توان گرفته شده را به اطاعتخود مىکشاند.
پىنوشتها:
1. و اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة (بقره، آیه 30) .
2. یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق (ص، آیه 26) .
3. وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنکم فى الارض کما استخلف الذین من قبلکم (نور آیه 24) .
4. کان الناس امة واحدة فبعث الله النبین (بقره، آیه 213) .
5. و ما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا (یونس، آیه 19) .
6. و ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون (فاتقون) (انبیا، آیه 92، مؤمنون، آیه 52) .
7. و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما (بقره، آیه 124) .
8. و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا (انبیا، آیه 73) .
9. ونجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین (قصص، آیه 5) .
10. فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون (توبه، آیه 12) .
11. یوم ندعوا کل اناس بامامهم (اسراء، آیه 71) .
12. انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (دهر، آیه 3) .
13. فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر (کهف، آیه 29) .
14. ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم (رعد، آیه 11) .
15. کل نفس بما کسبت رهینة (مدثر، آیه 38) .
16. و لقد کرمنا بنى آدم (اسراء، آیه 70) .
17. انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر و انثى (آل عمران، آیه 195) .
18. للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن (نساء، آیه 32) .
19. افلا تعقلون (بقره آیه 44 و 76) .
20. یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات (مجادله، آیه 11) .
21. افلم یسیروا فى الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها (حج، آیه 46) .
22. لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب (یوسف، آیه 111) .
23. و امرهم شورى بینهم (شورى، آیه 38) .
24. و شاورهم فى الامر (آل عمران، آیه 159) .
25. والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (توبه، آیه 71) .
26. کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر (آل عمران، آیه 110) .
27. و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (قصص، آیه 5) .
28. لا تظلمون و لا تظلمون (بقره، آیه 279) .
29. ولو یرى الذین ظلموا اذا یرون العذاب ان القوة لله جمیعا (بقره، آیه 165) .
30. و تلک القرى اهلکناهم لما ظلموا (کهف، آیه 59) .
31. ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار (هود، آیه 113) .
32. لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (حدید، آیه 25) .
33. و امرت لا عدل بینکم (شورى، آیه 15) .
34. اعدلوا هو اقرب للتقوى (مائده، آیه 8) .
35. و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل (نساء، آیه 58) .
36. ان الله یامر بالعدل (نحل، آیه 90) .
37. الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء (نساء، آیه 1) .
38. یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم (حجرات، آیه 13) .
39. و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا و ما نحن بعذبین (سبا، آیه 35) .
40. بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق (انبیاء آیه 18) .
41. و لا تتبع اهوائهم عما جاءک من الحق (مائده، آیه 48) .
42. و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا (اسراء، آیه 81) .
43. و من اظلم ممن افترى على الله کذبا او کذب بالحق لما جاءه (عنکبوت، آیه 68) .
(منبع:فقه سیاسى، ج 2، ص 125